حتما برای شمام پیش اومده که یک اتفاق واحد رو از زبان چند نفر بشنوین و احتمالا با چند روایت مختلف هم آشنا شدین
میتونیم بگیم به تعداد آدمایی که شاهد یه ماجرا هستن، روایت از اون اتفاق وجود داره
ولی از بین همهی این آدمها، تعداد کمی میتونن از اون ماجرا برای داستان نوشتن ایده بگیرن یا بهتر بگیم، یه ایدهی متفاوت و خاص بگیرن
مثلا یک گل سرخ رو توی ذهنتون تصور کنید
چی میبینید؟ گلبرگهای زیبا، ساقهی بلند و پر از تیغ، برگهای سبز گل، زنبوری که داره دور اون گل میچرخه و…
ولی یکی مثل آنتوان دوسنت اگروپری با یه نگاه کاملا متفاوت به همین گل سرخ، توی کتاب شازده کوچولو یه شخصیت خاص و به یاد موندنی خلق کرده
اونقدرا هم کار سختی نیست
شما هم میتونید
فقط کافیه وقایع رو از زاویهی دیگهای ببینین
حالا برای اینکه یه نگاه خاص داشته باشیم باید چیکار کنیم؟
راه حلش سادهست، یه موضوع رو انتخاب کنید، یک فیلم، یک کلمه یا هر چیز دیگهای
حالا اون چیزی که انتخاب کردید رو توصیف کنید، دوباره و دوباره توصیف کنید، سعی کنید هر بار نگاهتون متفاوت باشه، بگردید، بچرخید، از پستوهای ذهنتون ایدههای جدید استخراج کنید، انقدر به توصیف ادامه بدید که به نتیجهی دلخواهتون برسید